عشق مامان و بابا

مامان و بابا خیلی دوستت دارن پسملیه ما

پسر گلم با مامان اومدیم تهران پیش مادر جون و پدرجون وخاله محبوبه ، دو سه روز از اومدنمون نگذشته بود که دوباره تهوع و استفراغ های تو شروع شد همه خیلی ناراحت شدن کلی گشتم و به چند جا سر زدم تا یه دکتر فوق تخصص خوب پیدا کنم بالاخره دلمو زدم به دریا پیش یه دکتر خوب بردمت و خانم دکتر یه عالمه آزمایش واست نوشت خاله محبوبه و دایی اولی هم باهامون بودن ، کلی هم دارو وتست تجویز کرد فرداش با مادر جون و پدر جون رفتیم آزمایشگاه مرکز طبی خیلی شلوغ بود و معطل شدیم هر بچه ایی که گریه میکرد تو نگاش میکردیو بغض میکردی نوبت ما شد و تو موقع خونگیری خیلی گریه کردی مامان خیلی ناراحت شد بعد کیسه ادرار بهت وصل کردیم و اومدیم خونه ،  دو روز ...
28 دی 1392
1